زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) به قلم مریم بهاور84
پارت نود و هفتم
زمان ارسال : ۴۵۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
ازش جدا شدم و سر و صورتش و دید زدم.
- خوبی؟ بلایی که سرت نیاوردن؟
خندید:
- میتونستن؟
نفسی آسوده گرفتم.
نگاه خندونش لحظهای از تو چشام سر خورد سمت موهام.
آروم دستش و کشید رو موهام و نوازششون کرد:
- رخشا چه بلایی سرشون آوردی؟!
نگاهی به موهام انداختم:
- من و ببخش عزیزم میدونم عاشقشون بودی. ولی اگر کوتاهشون نمیکردم نمیتونستم بیام.
- همینجوریشم قشنگن.
آزاد
00ای دادبیدادبادادمداد