زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) به قلم مریم بهاور84
پارت نود و ششم :
از فضای باز حیاط گذشتم و به ورودی قصر رسیدم.
شهاب مچ دستم و گرفت و من و با خودش همراه کرد
- از من دور نشو. یه لبخندم محض احتیاط بزن. با این اخما نیومده همه بهت شک میکنن.
دامنم و گرفتم:
- باشه... یه لبخند زوری!
منحنیای به لبام دادم.
با چشم گشتم دنبالش... خدایا کجاست؟
زیرگوش شهاب لب زدم:
- نگین؟
- مخفیگاهه وضعیت و تحت کنترل داره. شنودت باهاته؟
هدست کنار گو
مطالعهی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۳۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
سیما
00خوب بود
۲ هفته پیشگیسو کمند
00رمان خوبیه ولی خیلی وقته دیگه طولانی شده بعضی از شخصیت ها دیگه یادمون نیس😐
۱ سال پیشناظمی
30امیدوارم آخرش ختم به خیر بشه توروخدا مثل قبل پارت بدارید
۱ سال پیشارکا
20خوب بود بعد چند روز تورو خدا مارو زجر کش نکن با نزاشتن رومان 😍😍💕💕💕💕😘😘😘
۱ سال پیشنیکیتا
50منم بغل موخوااااممممممم
۱ سال پیش
سیما
00عالی بود