پارت پانزده

زمان ارسال : ۴۵۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 14 دقیقه

تکون خفیفی به هیکلم می‌ده و عصبی و توی صورتم می‌کوبه:

-صدا بزن، صدا بزن! تقلا کن، خوشم میاد.

می‌چرخه و به سمت ته راهرو قدم برمی‌داره و شرور زمزمه می‌کنه:

-تا حالا با یه معتاد امتحانش نکردم. بریم شبــ...

عربده‌م گوش خودم رو کر می‌کنه و فریادم از سر عجز و درد خش به گلوم می‌ندازه و صدام رو دورگه می‌کنه دست و پا می‌زنم و صدام توی خنده‌ی بلندش گم‌ می‌شه. اگه

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آسوده

    ۲۲ ساله 00

    خیلی زیباس دوسش دارم بشدت منتظر پارت های جدید از شما نویسنده بینظیر هستم

    ۱ سال پیش
  • نازنین مرادخانلو | نویسنده رمان

    بی‌نظیر شمایی که همراه منی قربونت برم❤️

    ۱ سال پیش
  • ثنا بانو

    ۳۰ ساله 00

    💔💔🥀🥀💔💔

    ۱ سال پیش
  • نازنین مرادخانلو | نویسنده رمان

    🥺🥺

    ۱ سال پیش
  • نفس

    00

    این پارت خیلی غم و درد داشت 😪فقط ی سوال این رمان بر اساس واقعیته؟

    ۱ سال پیش
  • نازنین مرادخانلو | نویسنده رمان

    بله خوشگلم

    ۱ سال پیش
  • سارا

    00

    ادامه پیام قبلی،اصلا تصور خیالی من از سامیار اون بازیگره هست ،هرموقعه اسم سامیار میاد من تصور اون بازیگر میاد ذهنم،😂😂خل شدم خودمم میدونم🤣🤣

    ۱ سال پیش
  • نازنین مرادخانلو | نویسنده رمان

    سلام خوشگلم❤️والا اصلا فیلم نمی‌بینم😂اگه عکسشو داری لطفا بفرست

    ۱ سال پیش
  • سارا

    00

    عزیزم اسم اون بازیگر ( بهادرزمانی ) هست متاسفانه من توهیچ فضای مجازی نیستم😔🥺😔

    ۱ سال پیش
  • زینب

    ۱۸ ساله 00

    خسته نباشی نویسنده امیدوارم ماهرخ الان واقعاخوشبخت باشه بعداین همه سختی خوشبختی حقشه

    ۱ سال پیش
  • نازنین مرادخانلو | نویسنده رمان

    ماهرخ واقعی فوت کرده🥲

    ۱ سال پیش
  • سارا

    00

    سلام و خسته نباشید، یه پارت طولانی وپر ازغم ،امیدوارم الان ماهی انقدر غرق تو خوشبختی باشه که این روزااز ذهنش محوبشه نمیدونم چرامن یادبازیگرتوی سریال یاور میندازه اون پلیس طواف زاده بودچی بودسامیار

    ۱ سال پیش
  • زهرا

    00

    خداکندبهنام کمکش کند تا از اونجا فرار کند بیچاره ماهرخ

    ۱ سال پیش
  • نازنین مرادخانلو | نویسنده رمان

    بهنام نوچه آداشه ولی :))))))))))))))))))))))))))))))))))))))

    ۱ سال پیش
  • اسرا

    00

    چی میشه گفت واقعاحیف دخترای مثل ماهرخ

    ۱ سال پیش
  • نازنین مرادخانلو | نویسنده رمان

    آره به خدا

    ۱ سال پیش
  • آرامش

    00

    اجازه بده نظر درست حسابی ندم. در همین حد میگم که واقعا دلم ریش شده🥺😢چقدر زندگی ماهرخ پر پیچ و خمه😢چقدر ناراحت شدم من 😢خوشحالم که آداش به هدفش نرسید،البته کاش نتونسته باشه..مرسی نازنین جون🌹

    ۱ سال پیش
  • نازنین مرادخانلو | نویسنده رمان

    قربونت برم من. هر کلمه ای که اینجا مینویسید برای من سرشاز از احترام و ارزشه

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.