ماه و پناه به قلم نازنین مرادخانلو
پارت چهارده
زمان ارسال : ۴۶۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 13 دقیقه
هوا گرگ و میشه که با بدن درد و سنگینی سرم و بوی تیز سیگار بهمن از خواب بیدار میشم. دستم رو روی تنم میکشم و از گوشهی چشم، به موسی که آرنجش رو به نوار بالای در تکیه داده و سیگار دود میکنه نگاه میکنم. دود سیگارش رو از کانالهای دماغش بیرون میفرسته و چینی به گوشهی چشمهاش میندازه:
-داشبورد رو باز کنی، خرت و پرتهات رو میبینی. خودت رو بساز که حوصلهی نعشکشی و توبیخ به
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
نازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
فوت کرده🥲🥲
۱ سال پیشآرامش
01هههههههههههههه 😱😱😱😱😱😱وای نهههههههههههههههه😭😭😥😥😭آخه چرا خدا😭😭😭😭😭
۱ سال پیشسارا
00سلام عزیزم عالی بود، فکرکنم این قصه سردرازی داره،بیچاره ماهی🥺خودکرده راتدبیری نیست،ماهی دقیقا همونه
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
آره دقیقا🥲فداتبشم خانم
۱ سال پیشثنا بانو
۳۰ ساله 00عالی بود نازی جون♥اخه چرا پسری بی شعور آبرومو بردی😡😡دیگه دوست ندارم💔💔
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
عاشقتم :))))))))
۱ سال پیششفق
10چقدر بی شرف و نامرده خدا لعنتش کنه که به یه زن بد بخت و بیچاره میخواد***کنه ، چقدر دلم برای ماهی میسوزه 😔
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
چون پناهی نداره جرات میکنه اذیتش کنه :)
۱ سال پیشاسرا
00اداش بود
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
آره دیگه
۱ سال پیش
آرامش
00هی ماهرخ😭هی دختر😭امان از انتخاب اشتباه😭از همین اولش من دلم خونه برای ماهرخ به بعدشو چیکار کنم😭وای😭بازم از ته دلم میگم بعد این همه درد که یه درصدشم ما هنوز نمی دونیم امیدوارم ایشون خوشحال باشن❤️🌹