ماه و پناه به قلم نازنین مرادخانلو
پارت سیزده
زمان ارسال : ۴۶۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 10 دقیقه
-یهبار خودم رو از پنجرهی اتاقم پرت کردم و شکستگی پام رو با دردش به جون خریدم. قرص خوردم، اعتصاب غذا کردم و کارم به بیمارستان کشید. شش ماه بعد در حالی که بابام دیگه از دست کش مکش با من خسته شده بود گفت:
-باشه رضایت میدم زنش بشی، ولی دیگه خانواده نداری، مامان و بابا و داداش نداری. فکر کن مثل نواب بیکس و کاری و دیگه دور و بر ما نباش وقتی ارزنی برات ارزش نداریم.
قطرهی اشک
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
عالیه
00بینظیره
۱ سال پیشمهیا
00این بهنامو بدین من***کنم😒🗡⚔
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
مال خودت👀
۱ سال پیشثنا بانو
۳۰ ساله 00اینقدر پسر موبد نشون نده🥺🥺🥺
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
بابا من چیکار کنم!😂
۱ سال پیشسمیرا
00تا یکشنبه🦥 ولی دوست دارم تو پارتای بعد شاهد کتک خوردن موسی از ماهرخ باشم😂💛
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
😂😂😂😂بچه مظلومه
۱ سال پیشparnia
00چرا پنجشنبه پارت نمیزاری؟؟؟؟
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
عزیزم من پارتها رو از قبل گذاشتم سیستم باید بیاره براتون
۱ سال پیشآرامش
20آبی که ریخته شده رو نمیشه جمع کرد،پس سرزنش ماهرخم بی فایده س.تا تو موقعیت کسی قرار نگیری نمیتونی درک کنی که چرا این کارو کرده🥀امیدوارم این فرد الان خوشبخت باشه😢درکل مرسی نازنین جون.خیلی دوست دارم🌹
۱ سال پیشیلدا
10با نظرت کاملا موافقم👍کاش انقدر این شخص غرق خوشبختی باشه که اصلا خاطرات گذشته براش محو بشه.
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
🥲🥲🥲
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
منم دوستت دارم قربونت برم😍
۱ سال پیشیلدا
20چقدر تلخ ...کاش سامیار ، ماهی را پیدا کنه گاهی با تصمیمات اشتباهی که میگیریم فقط خودمون و اطرافیانمون را عذاب میدیم🥲🥹
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
دقیقا به خدا🥺
۱ سال پیشاسرا
10عالیه شیداآداش باخانواده ماهرخ مشکل داره آیا
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
نمیدونم😀
۱ سال پیش
طنین
۱۸ ساله 00ادم تو شرایط عادی داخل ماشین خوابش نمیبره حالا فرض کن با اون سرعت و علاوه بر اون یه عالمه مواد بهت وصل باشه تو تو عالم بی خبری بری و بخوابی 😶🙄