ماه و پناه به قلم نازنین مرادخانلو
پارت دوازده
زمان ارسال : ۴۶۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 13 دقیقه
گردنش کج شده و روی شونهش افتاده. قلبم از فرط رعب و وحشت خودش رو به سینهم میکوبه و تنم به ارتعاش میفته. دستم رو بند در میکنم. شیدا بهخاطر این میگفت امروز روز منه؟ چشمهام تا آخرین درجهی ممکن گشاد شده و آواهای نامفهومی از ته گلوم خارج میشه. بهنام در حالی که قلادهی سه تا سگهای دوبِرمن دستش رو به سمت نواب میره و شیدا و رئیس هم پشت سرش پچ پچ کنان حرکت میکنن. رئیس سیگارش رو گوش
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
نازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
عزیزدلم😁❤️
۱ سال پیشلیلی
۱۹ ساله 00مثل همیشه👍👌
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
قربونت برم
۱ سال پیشسارا
00سلام عزیزم خوبی؟ ولی من دوست دارم بگرده پیشه پسرعمه اش ،راستی نظرهامونوخوندبراشون؟
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
قربونت برم من🥹❤️
۱ سال پیشتینا
۱۳ ساله 00اخ چقدر دوست دارم هرچی زودتر ماهرخ به اغوش خانواده برگرده مرسی نازنین جونم برای این رمان عالی:)
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
فدای نگاهت خوشگل من😍
۱ سال پیشریحان
00عالیه این رمان مرسی عشقم من چرا روی اداش کراش زدم میخوام ماهی عاشقش شع!
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
قربون شما برم من😍 حیف نیست دخترمون؟
۱ سال پیشآرامش
00هی ماهرخ 😢😢😥😭امیدوارم آداش دخترمو خیلی اذیت نکنه😥😭مرسی بابت طولانی بودن پارت عزیزم🥰🤩❤️😍🌹👏🏻تا***پوست میندازم من😂🤦🏻😭😭من گناه دارم😭🤦🏻
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
قربونت برم من🫀❤️
۱ سال پیشثنا بانو
۳۰ ساله 00عالی بود عالی عزیزم ♥♥نگو قرار آداش جونم ادم بد قصه باشه💔🥺🥺💔
۱ سال پیشنازنین مرادخانلو | نویسنده رمان
وای وای وای :))))
۱ سال پیش
مهیا
00خب آدما که همیشه بد نبودن من نمیدونم چرا باید همیشه رو ادم بدای داستان کراش بزنم😐😑😂