ماه و پناه به قلم نازنین مرادخانلو
پارت دوازده
زمان ارسال : ۴۱۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 13 دقیقه
گردنش کج شده و روی شونهش افتاده. قلبم از فرط رعب و وحشت خودش رو به سینهم میکوبه و تنم به ارتعاش میفته. دستم رو بند در میکنم. شیدا بهخاطر این میگفت امروز روز منه؟ چشمهام تا آخرین درجهی ممکن گشاد شده و آواهای نامفهومی از ته گلوم خارج میشه. بهن ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مهیا
00خب آدما که همیشه بد نبودن من نمیدونم چرا باید همیشه رو ادم بدای داستان کراش بزنم😐😑😂