پارت بیست و ششم

زمان ارسال : ۴۳۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 10 دقیقه

*****

فرهاد سرش را بر روی بالشتش گذاشت و دستان خودش و گلشن را به یکباره زنده مقابلش دید. آنقدر به آنها خیره شد که خواب چشمانش را ربود.

صبح با آلارم ساعت بیدار شد و در حالی که برای صبحانه‌ی کم حجمش آماده می‌شد به این فکر می‌کرد که در هتل ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید