در رویای دژاوو به قلم آزاده دریکوندی
پارت بیست و پنجم
زمان ارسال : ۴۶۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 11 دقیقه
گلشن در حالی که دستش درون دست فرهاد بود، مقابلشان ایستاده بود. آرام و لرزان گفت:
- سلام.
هیچکس جواب هیچکدامشان را نداد. سحر با دیدن این صحنه سرش گیج رفت و فورا دستهی مبل را فشرد تا مانع افتادن خودش شود.
پیمان نیز مانند ترمه مات ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ماهی
00طرز تفکرش قراره بچه هاتو بزرگ کنه نه قد و قواره و لباس های مارکش👏👏👏واقعا مرتضی چه حرف خوبی زد