پارت چهل و پنجم

زمان ارسال : ۲۵۸ روز پیش

افرا بی‌آن‌که ذره‌ای عقب بکشد یا بترسد، انگشت‌اشاره‌اش را زیر چانه‌ی فرحان برد و تیز به چشمانش نگاه کرد.
- ببین زردنبو... مدل حرف زدنم همینه! در ضمن... واسه ادای دین به طاهاخان دنبال یه سوژه‌ی دیگه بگرد جناب، ما راستِ کارِت نیستیم. حالیته؟
در ماشین را باز کرد و مقابل نگاه خشمگین و مات فرحان، پیاده شد. کوله‌اش را روی دوش جابه‌جا کرد و سمت پیاده‌رو رفت. مسیر زیادی تا پارکی که پات

79
37,606 تعداد بازدید
142 تعداد نظر
73 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید