پارت بیست و پنجم

زمان ارسال : ۴۶۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 11 دقیقه

گلشن در حالی که دستش درون دست فرهاد بود، مقابلشان ایستاده بود. آرام و لرزان گفت:

- سلام.

هیچکس جواب هیچکدامشان را نداد. سحر با دیدن این صحنه سرش گیج رفت و فورا دسته‌ی مبل را فشرد تا مانع افتادن خودش شود.

پیمان نیز مانند ترمه مات ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.