پارت چهارم

زمان ارسال : ۴۹۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 10 دقیقه

صدای موسیقی و شادی جمع تا طبقه ی سوم هم می رسید. روی تخت مثل جنازه دراز کشیده بودم و بی حرکت به سقف بالای سرم خیره شدم. ساعت دقیق 00:00 بود. رقص نور ها از پنجره عبور می کردند و ردشان روی سقف می افتاد. مهمانی خیلی خوبی در باغ این ویلای جهنمی گرفته بودند.
صدای خنده های پر ناز دخترها می آمد. غریزه ی زنانگی ام بیدار شده بود از روی تخت بلند شدم و با قدم های آرام به بالکن رسیدم. پویان با دختری که شب

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • پرستو

    00

    شیطونه میگه بزنم پویانو از وسط نصف کنممممم

    ۵ ماه پیش
  • fatemeh

    00

    یعنی واقعا پویان انقدر میتونه بیشعور باشه که توجهی نکنه بابا بدبخت الکی که یک چیزی نمی پرونه

    ۱۰ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۱۹ ساله 20

    چرا پویان آنقدر بده مایا چطوری با این ازدواج کرده🤦 ♀️آخی دلم برای مایا سوخت کاشکی خوب بشه❤️

    ۱۰ ماه پیش
  • حدیث افشارمهر | نویسنده رمان

    دقیقا

    ۱۰ ماه پیش
  • hani

    00

    پویان چه گاویه

    ۱۲ ماه پیش
  • حدیث افشارمهر | نویسنده رمان

    بسیار زیاد

    ۱۲ ماه پیش
  • زهرا کاظمی

    00

    خخخوب

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.