پارت سوم

زمان ارسال : ۴۹۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 14 دقیقه

دوم و سومین ماه
-خبر این که مامان یه عروس دیونه رو آورده خونه مثل بمب ترکیده...شدیم مضحکه ی مردم.
روی تخت دراز کشیدم و صدای صحبت های آزار دهنده زهره و طلا از پشت در به گوش می رسید. توی خودم مثل جنین جمع شدم و چشمانم را محکم بستم. اما سریع باز کردم می ترسیدم از خاموشی! از این که چشمانم را باز کنم و آن دختر رنگ پریده را پیش چشمم می دیدم؛ و با بیست و پنج سال سن سکته ی فلج کننده ای می زدم. دو

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اتنا

    10

    رو مخ شدهه خیلی گناه داره حالم از پویان بهم میخورهههه

    ۵ ماه پیش
  • Nili

    00

    به به

    ۱۱ ماه پیش
  • کیمیا

    11

    وای طفلک داره عذاب میکشه با اینکه آدم بدی بوده ولی واقعا اذیت داره میشه بیچاره

    ۱ سال پیش
  • حدیث افشارمهر | نویسنده رمان

    💓🫰🏻

    ۱ سال پیش
  • نرگس

    00

    بیست

    ۱ سال پیش
  • زهرا کاظمی

    00

    خوب

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.