پیرانا به قلم مرجان فریدی
پارت شانزده :
با نیشخند سر تکان داد:
_برو باهاش حرف بزن، نباید فرصت و از دست بدیم،تا جای ممکن سعی کن اعتمادش و جلب کنی و از زیر زبونش حرف بکشی که دقیقا چه کارایی میتونه انجام بده!
خیره به چشمانش سر تکان دادم
_انجامش میدم نگران نباشید.
هم زمان دستی به گردنم کشیدم.
به در اشاره کرد…در همان حال شقیقه اش را با دو انگشت شصت و سبابه ماساژ میداد.
زیر باز استرس و فشار کمر خم کرده بود
مطالعهی این پارت کمتر از ۸ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۳۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
هانیه
10قشنگیییییی
۱ سال پیشHASTI
60فقط حاضر جوابیای رستاکو👀😂 پارت عالی بود😍
۱ سال پیشاتنا
10خیلییی خوبههه اصلا نمیتونم حدس بزنم بعدشو خیلییی خفنههه
۱ سال پیشفاطمه
10چه خفنههه
۱ سال پیشآرام
10خووب
۱ سال پیشخیلییی خوب است ااااا
10خداست
۱ سال پیشسایه
10عالیهههههععهعععهههه
۱ سال پیشMelika
10حدس میزدم اینجوری بشه چون دختر از همون اول داشت خودش و کنترل می کرد تا کاری نکنه و حرفی نزنه
۱ سال پیشمرسل
52یاد همون جایی افتادم که گفتی پسره اصلحه رو میزاره رو سره دختره و اون دختره عشقشه
۱ سال پیشمرسل
30کی رستاک میاد بیرون
۱ سال پیشZahra
41طوری کراش زدم که اگ بچه بیارم اسمشومیذارم رستاک🥲💔
۱ سال پیشفریماه
40بیچاره ویونا خیاط و بچه های سازمان چقدر درد دارن وقتی میگفت حس میکرده یه بچه عادیه چقدر بشتش درد بود خیاط بیچاره مجبوره خودش دفنشون کنه
۱ سال پیشفریماه
60یه رستاک بدید من برم فقط بکشتتم مهم نی
۱ سال پیشاسما
40طبیعیه که دارم صدای رستاک و کامل به وضوح می شنوم و ویونا رو درک میکنم لعنتی انگار دارم فیلم میبینم 😃😃😃😃😃
۱ سال پیش
مرضیه
۲۶ ساله 00پارت حساس و هیجانی بود چند دور خوندمش👏