پارت دوم

زمان ارسال : ۱۱۷۶ روز پیش

بعد نیم‌نگاهی بهم انداخت و ادامه داد: چهار سال سابقه کار به عنوان دبیر شیمی و بقیه‌ش هم فکر نکنم مهم باشه؛ هووم؟

سرم رو یکم خم کردم که پرونده رو بست و به صندلیش تکیه داد.

- خب نیاز خان...

میون حرفش پریدم و با اخم و جدیت زمزمه کرد ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید