راز شبانه به قلم ساناز لرکی
پارت دوم
زمان ارسال : ۲۸۵ روز پیش
قطره اشکی از گوشهی چشمش پایین غلتید. شبانه اصلا نفهمید چرا زن چنین عکسالعملی نشان داد. با نزدیک شدن مهراد صحنهی تئاتری که به راه انداخته بود، کامل شد. با گامهایی بلند به سمتشان آمد و مستقیم شبانه را نگریست و پرسید:
ـ چی شده؟
به جای شبا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
رها
00عالی