بدلکاران «ریسمان سیاه و سفید» به قلم مبینا حاج سعید
پارت صد و پنجاه و ششم :
تئودور، روی مبل وسط پذیرایی نشسته بود و پروندهها و مدارک را بررسی و جدا میکرد. روی میز پر از کاغذ، نوارهای ویدیو و سیدی شده بود. هرکدام را که به دردش میخوردند، داخل کارتن بزرگی میگذاشت. انتظارش طولانی نشده بود، زیرا فقط سه ساعت از دریافت نامه تو ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آرامش
01من عزیزم طرفدار شدید رمانتم اما از بس حرص میخورم ترجیح میدم نظر ندم.منتظر ادامه رمانتم. موفق باشی❤️❤️❤️❤️❤️