شروانو (شَروانو) به قلم آمنه آبدار
پارت پنجم :
دلنیا مات ماند؛ به چشمهای آراس زل زد تا تمسخر را در آنها ببیند اما هیچ چیزی نبود.
برای اولین بار هیچ حرفی برای گفتن نداشت...
دو بار پلک زد و آراس مات چشمهایش شد.
تا حالا دلنیا را آنقدر دقیق ندیده بود.
اسب تکانی خورد و ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Ava
10عالی