پارت پنجم :

دلنیا مات ماند؛ به چشم‌های آراس زل زد تا تمسخر را در آن‌ها ببیند اما هیچ چیزی نبود.

برای اولین بار هیچ حرفی برای گفتن نداشت...

دو بار پلک زد و آراس مات چشم‌هایش شد.

تا حالا دلنیا را آن‌قدر دقیق ندیده بود.

اسب تکانی خورد و ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.