سایه ی من به قلم زهرا باقری
پارت بیست و هفتم :
زیاد پاپیچش نشدم، بعید نبود ازش بپرسم اونجا چیکار میکنه و یهو سر و تهم کنه! واسه همین از راهرو گذشتم تا فقط از اتاقم دور باشم. شاید مجبور میشدم شب و توی پذیرایی بخوابم.
وقتی رسیدم مهرداد روی مبل چرت میزد. موبایلش روی میز افتاده بود و حتی ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نازنین زهرا
00خیلی عالیه من دوست دارم این رمان رو هزار بار بخونم 💜💜