پارت چهل و دوم

زمان ارسال : ۴۸۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

فرحان متفکرانه نگاهش را به زمین دوخته بود و با خودش دودوتا چهارتا می‌کرد که سکوتش برای کدام‌یک نفع بیشتری دارد و برای کدام‌یک ضرر بیشتری؟! طاها را مقابل خودش دید و نگاهش را بالا گرفت. حواس طاها پی آن زخم نه‌چندان عمیق روی پهلوی فرحان بود، با سرانگشتان آهسته لمسش کرد و ابروهایش در هم رفت.
- شرمنده... به‌خاطر من این‌جوری شدی! جوابِ مادرتو چی می‌دی؟
فرحان لبخند زد و گفت:
- فداس

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • هانا

    10

    خسته نباشی نگار خانم این رمان هم مثل بقیه رمانات حرف نداره قلمت بی نظیره

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.