پارت چهل و دوم

زمان ارسال : ۲۸۸ روز پیش

فرحان متفکرانه نگاهش را به زمین دوخته بود و با خودش دودوتا چهارتا می‌کرد که سکوتش برای کدام‌یک نفع بیشتری دارد و برای کدام‌یک ضرر بیشتری؟! طاها را مقابل خودش دید و نگاهش را بالا گرفت. حواس طاها پی آن زخم نه‌چندان عمیق روی پهلوی فرحان بود، با سرانگشتان آهسته لمسش کرد و ابروهایش در هم رفت.
- شرمنده... به‌خاطر من این‌جوری شدی! جوابِ مادرتو چی می‌دی؟
فرحان لبخند زد و گفت:
- فداس

83
39,741 تعداد بازدید
152 تعداد نظر
77 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • هانا

    10

    خسته نباشی نگار خانم این رمان هم مثل بقیه رمانات حرف نداره قلمت بی نظیره

    ۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید