مارپیچ به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت چهل و یکم
زمان ارسال : ۲۷۷ روز پیش
فرحان سکوت کرد. کمی بعد از جا بلند شد و دستی به موهای آشفته و صورتش کشید. کاپشن را از افرا گرفت و تن کرد.
- گوشی داری؟
افرا ابرو در هم کشید و پرسید:
- واسه چی میخوای؟
- شمارهمو بدم. شاید لازمت شد.
افرا مردد نگاهش کرد. با کمی تعلل، گوشیاش را از جیب بیرون آورد. صفحهاش ترک داشت.
- بگو شمارهتو.
شماره را وارد گوشی کرد که فرحان گفت:
- خب یه تکزنگ بزن منم داشته باش
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.