پارت سوم

زمان ارسال : ۵۰۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه

دلنیا پوزخندی زد که اشاره‌ای به خانمی که کنارش بود داد.

- بیا بریم سمیه.

سمیه دنبالش راه افتاد و ژاکاو با اخم گفت: راه بیفت بیا تو!

و خودش جلوتر از دلنیا داخل رفت؛ آخرش از دست این دختر دق می‌کرد.

دلنیا سری از حرص تکان داد ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.