سایه ی من به قلم زهرا باقری
پارت بیست و چهارم :
برخلاف اون روز، حالا انگار مسیر رسیدن به چشمه کش اومده بود. بچهها هم کاملاً ساکت بودن و فقط گاهی مهرداد و مهتاب باهم صحبت میکردن.
تو این مواقع که کوتاه بودن متوجه میشدم که اخمای مینا توی هم میره، برای همین سومین باری که مهتاب جواب یکی از ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نازنین زهرا
00مر۳۰ 🌹