پارت بیست و سوم

زمان ارسال : ۴۸۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 11 دقیقه

من و میلاد این دفعه خیلی آروم‌تر راه می‌رفتیم. دیگه کاملاً فراموش کرده بودم که ساعت از دوازده شب هم گذشته و همه‌جا تاریک و ساکته. جفتمون اونقدر سرگرم صحبت درمورد حاج مرتضی شده بودیم که فقط سایه‌ی بابا تونست حواسمونو پرت کنه!

- بابا! هنوز بیدا ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.