سایه ی من به قلم زهرا باقری
پارت بیست و سوم
زمان ارسال : ۴۸۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 11 دقیقه
من و میلاد این دفعه خیلی آرومتر راه میرفتیم. دیگه کاملاً فراموش کرده بودم که ساعت از دوازده شب هم گذشته و همهجا تاریک و ساکته. جفتمون اونقدر سرگرم صحبت درمورد حاج مرتضی شده بودیم که فقط سایهی بابا تونست حواسمونو پرت کنه!
- بابا! هنوز بیدا ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آنیسا
00سلام زهرا بانو خسته نباشید خیلی قشنگ بود♥️ بی صبرانه منتظرم پارت بعدی بیاد ببینم جنا اذیتشون میکنن یا نه🥺😂😂