پارت سی و هشتم

زمان ارسال : ۴۹۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه

فرحان پوزخندی تمسخرآمیز زد و گفت:
- برو بچه‌جون خودتو سیاه کن! طاها فقط سی‌وپنج سالشه! چجوری پدرخونده‌ی تویه؟
به آنی لبخندش را جمع کرد و تشر زد:
- واسه شنیدن این چرندیات جون عزیزمو قسم نخوردم‌ها!
افرا اخم کرد و با لحنی تند و معترض گفت:
- کدوم چرند؟ دِ می‌گم پدرخوندمه! ده‌سال پیش مادرمو عقد کرد، صیغه موقت و اینا هم نه... عقد دائم! من اون موقع هشت‌ساله بودم.‌
فرحان ک

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.