پارت دویست و بیست

زمان ارسال : ۲۸۶ روز پیش

عرق سردی روی کمرش نشست...
نفسش توی سینه حبس شد و تنها به ایوان زل زد.
ایوان بوی ترس را حس می‌کرد.
پوزخندی زد.
- جواب سوالم رو می‌خوام!
خودش جواب سوالش را می‌دانست...
آنابت با ترس آب دهانش را قورت داد.
با صدایی منقطع و مرتعش گفت: دنبال نامه!
اخم‌های ایوان توی هم رفت.
چند لحظه همان‌طور نگاهش کرد.
حدسش را می‌زد.
با همان تماس صبح فهمیده بود که قضیه از چه

727
380,591 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • کیمیا

    00

    طفلی آنابت بین عشقش و وجدانش گیر کرده واقعا دوست داره ایوان رو باید دید لو میده ایوان رو یا نه

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید