پارت دویست و بیست و یکم

زمان ارسال : ۲۸۴ روز پیش

آرام و بدون حرف شروع به خوردن پیتزا کرد.
ایوان امروز به حد کافی ترسانده بودش...
چانه‌اش کبود شده بود و‌ درد می‌کرد و بیشتر از آن قلبش!
بی‌فکر عمل کرده بود و داشت تاوانش را می‌داد.
گاز دیگر را که به پیتزا زد، گریه‌اش گرفت و با گریه آن را جوید.
نمی‌دانست چقد گذشت که سایه‌ای را بالای سرش حس کرد.
سرش را بالا آورد و با دیدن ایوان، با ترس خودش را جمع کرد.
ایوان نگاهش ر

727
380,346 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ندا یوسفی

    00

    رمان

    ۷ ماه پیش
  • آتش

    30

    واقعا مشتاقم ببینم پایان رو نویسنده چجوری جمع میکنه

    ۹ ماه پیش
  • ۰۰

    10

    هر بار با تموم شدنم هر پارت این رمان احساس شکست عشقی بهم دست میده دوست دارم تا ابد ادامه داشته باشه

    ۹ ماه پیش
  • بوم

    42

    یعنی ممکنه لاریسا رو ول کنه و با آنابت فرار کنن

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید