پارت دویست و نوزده

زمان ارسال : ۲۹۲ روز پیش

ایوان چانه‌اش را به تندی رها کرد.
- بهت نگفتم به فکر ونسا باش؟
لاریسا چنگی توی موهایش زد.
صورتش خیس از اشک شده و موهایش به صورتش چسبیده بودند.
با صدایی مرتعش فریاد کشید: تو فکر می‌کنی می‌تونی با ونسا همیشه کنترلم کنی که من چنین فرصت‌هایی رو از دست بدم، خودت گفتی که ونسا رو نمی‌کشی، بهش آسیب نمی‌زنی چون انقد عوضی نیستی!
ایوان پوزخند عصبی زد.
- من انقد عوضی نیستم ولی

727
380,574 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ........

    20

    هیچی رفت ده روز دیگه پارت بعدی🫤

    ۱۰ ماه پیش
  • نفس

    00

    وایییی بیچاره انابت 🥲الان چی میشه؟

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید