پارت دویست و هجده

زمان ارسال : ۲۹۳ روز پیش

- می‌فهمم اما تو هم یه چیزی‌ رو بدون!
اخم کرد و جدی به چشم‌های لاریسا زل زد.
- اینکه به خاطر خواسته‌هات رنگ عوض کنی، نهایت عوضی بودنت رو می‌رسونه.
صدای زنگ گوشی ایوان که بلند شد، لاریسا حرفش را خورد.
ایوان با مکث نگاه خیره و جدی‌اش را از لاریسا گرفت و بیرون رفت تا تماسش را جواب دهد.
حوصله آنابت را نداشت اما کاری هم نمی‌توانست بکند.
لاریسا دنبالش رفت.
ایوان نگاه

727
380,691 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آتش

    42

    این دیگه زیادی تخیلی بود.ایوان با اون هوش سرشار و شدت از پارانویا قطعا همچین موقعیتی رو برای لاریسا فراهم نمی کرد.البته بالاخره یه روز ایوان گیر میفته.لاریسا و شوهرش با عشق به زندگی خوبشون ادامه میدن.

    ۱۰ ماه پیش
  • 0

    20

    لاریسا..........کوشته شد💀

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید