سیاهی لشگر به قلم آمنه آبدار
پارت شصت و چهارم
زمان ارسال : ۳۱۰ روز پیش
- واقعا این داره چیکار میکنه؟
شونهای از سر ندونستن بالا انداختم.
دنبال محمد راه افتادم تا ببینم کجا وایمیسته.
همون لحظه وایستاد.
به یه نقطهای اشاره کرد و بعد رفت از دور با پاهاش مترش کرد.
- اینجا طلا هست!
...در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما