پارت یکم

زمان ارسال : ۳۰۷ روز پیش

فصل اول

روز‌های اول پاییز بود و هوا داشت رفته رفته تاریک می‌شد و هنوز گلشن برنگشته بود، این برای کسی مثل مرتضی فاجعه بود که دختری تا این وقت روز به خانه نیاید. تند تند قدم بر می‌داشت و طول و عرض حیاط را طی می‌کرد و انتظار می‌کشید... چانه اش را ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید