زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) به قلم مریم بهاور84
پارت هفتاد و پنجم :
با لحنی فریبنده و شیفته خیره به نگاهم زمزمهوار:
- قشنگترین شرط زندگیم بود.
انگشت شستم بیاختیار و از سر عادت رو گونهاش رفت آمد کرد:
- تو این یه مورد موافقم!
شنبه دوم اسفند ماه سال:
" 1410 ه. ق. "
وزنه رو انداختم رو شونههام و شروع کردم اسکات نشستن.
تیکتاک کرنومتر تو گوشامه.
میت پنجه تو دستای سام مدام با مشت و لگد پیاپی من کوبیده میشد. سعی م
مطالعهی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۵۸۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
نیایش
20فقط اون تیکه کره***مهربونش
۲ سال پیشسمیرا
30آره ایناعروسی کردن؟اصلاچیشدایکاش شب عروییشونوعاشقانه توصیف میکردین
۲ سال پیشماریا
62رمان عالی داره پیش میره ولی ای کاش عروسیشونو توصیف میکردین ازیه روزقبل عروسی یهورفت واسه تمرینواینا...
۲ سال پیشمریم
70لحظه های مثبت18روعشقه عالی بود😍😍
۲ سال پیشهرکی
80دلممممم خواست🥲💔
۲ سال پیش
نازی
10😂😂ععع زشته بچه ها واسه سنتون خوب نیستا😉😅