زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) به قلم مریم بهاور84
پارت هفتاد و پنجم
زمان ارسال : ۴۹۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
با لحنی فریبنده و شیفته خیره به نگاهم زمزمهوار:
- قشنگترین شرط زندگیم بود.
انگشت شستم بیاختیار و از سر عادت رو گونهاش رفت آمد کرد:
- تو این یه مورد موافقم!
شنبه دوم اسفند ماه سال:
" 1410 ه. ق. "
وزنه رو انداختم رو شونههام و شروع کردم اسکات نشستن.
تیکتاک کرنومتر تو گوشامه.
میت پنجه تو دستای سام مدام با مشت و لگد پیاپی من کوبیده میشد. سعی م
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
نیایش
20فقط اون تیکه کره***مهربونش
۱ سال پیشسمیرا
30آره ایناعروسی کردن؟اصلاچیشدایکاش شب عروییشونوعاشقانه توصیف میکردین
۱ سال پیشماریا
۲۳ ساله 52رمان عالی داره پیش میره ولی ای کاش عروسیشونو توصیف میکردین ازیه روزقبل عروسی یهورفت واسه تمرینواینا...
۱ سال پیشمریم
۳۳ ساله 60لحظه های مثبت18روعشقه عالی بود😍😍
۱ سال پیشهرکی
70دلممممم خواست🥲💔
۱ سال پیش
نازی
۱۷ ساله 10😂😂ععع زشته بچه ها واسه سنتون خوب نیستا😉😅