پارت سی و ششم

زمان ارسال : ۵۱۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

افرا بی‌درنگ نهیب زد:
- تو مُفَتشی...؟ کی از تو کمک خواست که مثل سیرابی نشُسته پهن شدی وسط؟
فرحان ناغافل ضربه خورده بود و خیسی و لغزندگی آسفالت کوچه، خیلی زود او را به زمین زده بود. کف دست‌هایش پوسته‌پوسته و زخمی شده بود اما خیلی زود و چالاک از زمین بلند شد. فکش منقبض شده بود و همین‌که نگاه بهمن سمتش کشیده شد، لگدی محکم به پهلویش کوبید و غرید:
- از پشت‌سر می‌زنی نامرد؟
فری

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • بهاری

    00

    چه جذاب شد🥺 مرسی نگار جون 🧡🤍

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.