پارت سی و پنجم

زمان ارسال : ۳۰۰ روز پیش

شدت برف بیشتر شده بود و خیابان خلوت‌تر. باد سرد، اشک‌های گرم دخترک را روی گونه‌ها پخش می‌کرد و او با قدم‌هایی تند، بی‌هدف سمت انتهای خیابان می‌رفت.
امروز با این حال نامناسب، توانایی پیاده‌روی و گشتن در پارک‌ها و خیابان‌ها را نداشت. تصمیم گرفت به خانه‌ی محقر و نمور خودش پناه ببرد. اشک‌هایش را پاک کرد و زیر سایه‌بان ایستگاه اتوبوس ایستاد تا از خیس شدن زیر برف، در امان باشد.

79
37,589 تعداد بازدید
142 تعداد نظر
73 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • بهاری

    00

    این بهمن چه غیرتی شده😂😂😂 خسته نباشی نگار جون 🏵️🤍🧡😘

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید