بدلکاران «ریسمان سیاه و سفید» به قلم مبینا حاج سعید
پارت صد و چهل و ششم :
با بهت، سرش را به سویی که توماس میگفت، چرخاند و با دیدن دو قدم فاصلهای که بین دو ساختمان بود، ناخودآگاه صدایش بالا رفت.
- وات د... الان داری شوخی میکنی؟ میخوای خیلی نامحسوس من رو بکشی و فرار کنی؟
توماس از چیزی که گفت، خندهاش گرفت و ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
00عالیی