زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت دویست و شانزده
زمان ارسال : ۳۰۶ روز پیش
نگاهش را روی ویکی سوق داد.
- همه نگران یه دختر پرورشگاهی میشن!
آلیس با بغض گفت: ولی من فرق دارم، من مادرتم، تو از وجود منی... فکر میکنی برام راحت بود؟
آنابت حتی دیگه اشکی هم برای ریختن نداشت.
آنقدر حرفهایشان حرصش داده بود که دیگر نمیتوانست گریه هم کند.
- تو یه اشتباه بزرگ کردی! اونم به دنیا آوردن من بود... تو میدونستی که این خانواده تو رو با بچه تو شکمت قبول نمیک
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
کیمیا
۲۱ ساله 15من قبلا از زرنیخ خوشم میومد چون خلاف کارهارو به سزای اعمالشون میرسوند اما از وقتی لاریسا رو زندانی کرده ازش بدم اومد اون داره لاریسا رو اذیت میکنه لاریسا مادر یه خانواده اس یه همسر این کار زرنیخ بی شر