زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت دویست و پانزده
زمان ارسال : ۳۰۷ روز پیش
روی مبل دو نفره همراه شوهرش نشسته بود.
ویکی دستش را محکم گرفته بود و میفشرد.
به محض اینکه آنها را دیدند بلند شدند.
ایوان با دیدن لرزش دستش پوزخندی زد.
وضع آلیس هم از آنابت بهتر نبود.
نگاهش از روی آنابت کنار نمیرفت.
هر دو داشتند فشار زیادی را متحمل میشدند.
این را از فشار دستهای آنابت فهمید.
نگاهی سمتش انداخت.
چشمهایش خیس بود.
تند تند آب دهانش ر
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آسوده
۲۲ ساله 00لطفا پارت جدید و اینکه زرنیخ حذف نشه و به آرامش برسه