پارت سی و سوم

زمان ارسال : ۳۰۷ روز پیش

افرا از جا برخاست. کنار طاها رفت و نگاهش را از پنجره به بیرون دوخت. اشک‌های گرم و پی‌درپی روی گونه‌های برجسته‌اش می‌غلتیدند. صدایش می‌لرزید و پر از حسرت بود.
- فقط اون چندماه که کنار هم بودیم، تمام لحظات خوش من تو این هجده‌سال عمری که دارم، بوده! بعدش خلاصه می‌شه تو کتک و گشنگی و...
حرفش را ناتمام گذاشت. آه بلندی کشید و پوزخند زد.
- حالا تو اومدی می‌گی درستش کنیم؟ چی‌و درست ک

79
37,628 تعداد بازدید
142 تعداد نظر
73 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • یهاری

    00

    افرا بیچاره چی به سرش اومده که آنقدر بی رحم شده🥺

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید