زاموفیلیا (جلد دوم مانکن نابودگر) به قلم مریم بهاور84
پارت شصت و چهارم :
خم شدم و آروم گونشو بوسیدم.
نمیخوام تو این وضعیت ببینمش.
ولی دست و پای خودمم شله... رمقی واسه کاری تو تنم نیست.
باید تا وقتی خوب شده مراقبش باشم.
لحاف و بالاتر کشیدم.
سردی هوای صبح تبش و شدیدتر میکنه. مخصوصأ با این تاپ نازکی که تو تن ظریفشه.
لرزش بدنم یکم اذیتم میکنه. اگه بیدار شه ببینه تب کردم جیغ و دادش میره بالا.
منحنیای ناخواسته از تصورش رو لبام نقش بست.
مطالعهی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۶۱۰ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
AyIar
10عالی فقط این که لطفا بچه نیارن و یکم هیجانش رو زیاد کن و بیشتر درمورد سام باشه کاشکی طولانی ترش میکردی که حافظ اش برنگرده و لطفا هیجانش رو طوری زیاد کن که قلبت بریزه تو پاچت و عالییییییی ماچ به کلت ❤
۹ ماه پیشفرزانه
10خیلی رمان عالیه عاشقشم💋♥♥♥
۱ سال پیشمریم
10قشنگه عالی پیش میره ادامه بده نویسنده عزیز
۲ سال پیشمری
40اتفاقا این طبیعیه بعد ۵ سال برگشته نکنه توقع دارین سلام احوال پرسی کنن؟ عالی داره پیش میره همینطوری با قدرت ادامه بده نویسنده عزیز
۲ سال پیش...
03خیلی مسخره داره پیش میره😐 این عاشقانه هاشون بسههه
۲ سال پیشم
15دیگه شورشو درآوردی،الان ۹پارته اینا +۱۸ان قصد تموم شدنم نداری انگار،متنفرم نویسنده با این کارا طرفدارجمع کنه،اگه نویسنده قلمش قوی باشه نیازی به اینکارا نیست
۲ سال پیشسمیرا
70سام ورخشا کی بچه دارمیشن!😄
۲ سال پیشایدا
50نزدیکه🗿
۲ سال پیشaram
30اینطور که دارم پیش میرن احتمالا رخشا ماه دیگه دوه هفته حامله است😂😂
۲ سال پیشسمیرا
00خخخخ
۲ سال پیشaram
00به به چه پارت گشنگیییی😁💜
۲ سال پیشفاطمه
40😂😂😂😂😂😂😂😂این صحنه هارو که میخونی حس میکنی تو اتاقی داری میبینی چیکار میکنن خندم میگیره
۲ سال پیشfarima
00🙂❤️
۲ سال پیش
هانا
10عاااااااالی .حرف نداره واقعا