پارت دویست و سیزده

زمان ارسال : ۳۱۲ روز پیش

- اهوم، دیگه برام مهم نیستن.
ایوان تنها سر تکان داد.
فکرش پیش لاریسا بود.
دلش می‌خواست زودتر این لحظه‌ها بگذرد.
دوست نداشت با آنابت به آن‌جا برود.
نمی‌دانست که چه برنامه‌ای داشت‌.
- منم باهات بیام؟
نیم نگاهی سمت آنابت انداخت.
چشم‌هایش مظلوم‌تر از حالت معمول شد.
- آره، دلم بهت گرمه اون‌طوری!
ایوان سری تکان داد.
توی دلش به او لعنت فرستاد.
کاش

727
380,554 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نفس

    00

    عاااالی و بی صبرانه منتظر پارتای بعدی دست گلت درد نکنه نویسنده جون

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید