پارت دوم

زمان ارسال : ۳۳۸ روز پیش

به در زل زدم آن‌قدری که در چشمانم نیش اشک و سوزش را حس‌کردم.

چند بار پلک زدم، فشار دندان‌هایم روی هم فکم را آزرده بود، کمی بعد از اتاق خارج شد.

نگاه لبریز از تمسخرش را به چشمان بی‌روحم دوخت:

_بهش گفتم دستیار جدیدشی، حالا میتونی ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید