پیرانا به قلم مرجان فریدی
پارت دوم :
به در زل زدم آنقدری که در چشمانم نیش اشک و سوزش را حسکردم.
چند بار پلک زدم، فشار دندانهایم روی هم فکم را آزرده بود، کمی بعد از اتاق خارج شد.
نگاه لبریز از تمسخرش را به چشمان بیروحم دوخت:
_بهش گفتم دستیار جدیدشی، حالا میتونی ب ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Z
00عالی