خواهر خوانده به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت سی و سوم
زمان ارسال : ۱۳۷۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
دستش را دراز کرد و بستهی کوچک را سمت حسام گرفت. حسام سر از روی فرمان برداشت. با اخم نرمی، گنگ نگاهش کرد و لب زد:
- این چیه؟
- روکش دندون یه بندهخدا. عصر اومد گفت دندونم افتاده واسم چسبش بزنید. چون نوبت قبلی نداشت من دندونش رو گرفتم کف ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نسترن
00عالی بود نگار جون دست طلا