زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت دویست و یازده
زمان ارسال : ۳۳۲ روز پیش
ایوان کم کم آرام گرفت.
نفسهای منظمش، نشان از خواب عمیقش میداد.
دل به دریا زد.
باید ریسک میکرد.
سر ایوان را از روی پایش کنار برد.
بدون کوچکترین حرکت اضافهای!
پاهایش خواب رفته بود.
کمی ماساژشان داد.
چند دقیقه همانطور خیرهاش ماند اما او بیدار نشده بود.
نفسش را توی سینه حبس کرده بود.
بلند شد.
قدمهایش را آرام برداشت.
آنقدر آرام که انگا
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
سیتا
10چه سپر دفاع ای هم داره خونه ایوان