پارت سی و دوم

زمان ارسال : ۵۳۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

ساغر می‌دانست هاتف گیج و خمار هست و نمی‌فهمد که چه جفنگیاتی می‌گوید... بنابراین اگر حرفی می‌زد که به مذاقش خوش نمی‌آمد، به طور حتم ماجرای چند ساعت پیش تکرار می‌شد و زیر کتک‌های او بی‌هوش می‌شد. با احتیاط لب باز کرد و گفت:
- ا... اف... افرا، دستشویی داره؛ بذار ببرمش دستشویی. میایم شام می‌خوریم!
هاتف نگاهی به در انداخت. با رخوت از جا برخاست و سمت در رفت. کلید را از جیبش بیرون آورد و

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • بهاری

    00

    کاش ساغر زنده باشه و طاها پیداش کنه😭

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.