پارت سی و یکم

زمان ارسال : ۵۳۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه

مردی با صورتی کشیده و گونه‌هایی استخوانی که چشم‌های گرد و درشتش را خون‌ گرفته بود جلو آمد و خیره به نگاه وحشت‌زده‌ی ساغر با پوزخندی زشت و چندش‌وار گفت:
- که خیال کردی هاتف برای تمام عمر چپید تو هلفدونی و طلاقِ غیابی گرفتی آره؟ که حیا رو خوردی و آبرو رو قی کردی و رفتی شوهر کردی، آره؟
ساغر عقب عقب می‌رفت و افرا نمی‌فهمید لرزش شدید دستانش به خاطر ترسی است که به جانِ خودش افتاده ی

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • بهاری

    00

    بیچاره ساغر و افرا🥺💔

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.