پارت سی

زمان ارسال : ۳۲۶ روز پیش

افرا تردید را کنار گذاشت. پوزخندی زد و گفت:
- دیگه قرار نیست منو ببینی که حالا جلو تو سیگار بکشم یا نکشم!
باز هم عزم رفتن کرد. بند کوله‌پشتی را روی دوش انداخت و خواست بلند شود که دست‌های طاها روی شانه‌هایش نشست.
- بمون افرا... یه امروز رو بمون! همون حرفایی که می‌گی دردی رو دوا نمی‌کنه رو بشنو، بعدش برو. باشه؟
نگاه پر از خواهشش را به دخترک دوخت و او هنوز مردد بود.
- بعد از ده

79
37,622 تعداد بازدید
142 تعداد نظر
73 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید