پارت دویست و هفتم

زمان ارسال : ۳۲۱ روز پیش

اگر قرار به رفتنش بود، دلش برای آنابت تنگ می‌شد.
توی خانه به وجودش عادت کرده بودند.
دیگر هیچ چیز توی آن خانه مانند قبل نبود.
انگار بمبی وسط خانه‌ای ترکیده باشد و هیچ چیزی سر جای قبلی‌اش نباشد، وضع زندگی‌اش حالا همین بود.
- امیدوارم که همه چیز همون‌طور که تو می‌خوای پیش بره.
آنابت تشکری کرد و از اتاق تیم بیرون رفت.
اشک‌هایش را کنترل نکرد و اجازه داد راحت پایین بری

727
380,400 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • رویا

    00

    آمنه جان خیلی دیگه از رمان مونده؟

    ۱۱ ماه پیش
  • آمنه آبدار | نویسنده رمان

    نه عزیزم

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید