زرنیخ (زَرنیخ - رِلگا) به قلم آمنه آبدار
پارت دویست و ششم
زمان ارسال : ۳۲۲ روز پیش
گاه استفان با خطهای نامه پیش میرفت و هربار متعجبتر میشد.
به پایانِ نامه که رسید، نگاه کلی به دست خط انداخت و چند بار با دقت امضایش را نگاه کرد.
با دست خط و امضای لاریسا مو نمیزد.
بقیه هم دست کمی از استفان نداشتند...
- این یعنی چی؟
نه فقط سوال استفان، سوال همهشان بود.
لحظهای برای دریافت پاسخ صبر نکرد و به سمت میز لاریسا رفت و از بین برگههای پخش شده روی آن دن
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطی
00واااایییی مرسییییییی آمنه جون که پارتا رو مرتب میزاری بی صبرانه منتظرم ببینم چی میشه😃😍به شخصه معتقدم که قلمت توی طنز و معمایی و جنایی بی نظیره😍😍همینطور ادامه بده دختررر که مطمئنم موفق ترین میشی😍♥
۱۱ ماه پیشZari
40چی میشه برسه به پارت هایی که لاریسا ام عاشق ایوان میشه و همه حقایق در مورد قتل های ایوانم معلوم شه
۱۱ ماه پیش
سیتا
00هم پارت گذاری خوب شده هم پارت ها کوتاه نیست خسته نباشی نویسنده 🌻