پارت دویست و چهارم

زمان ارسال : ۳۲۵ روز پیش

او را که صحیح و سالم و مانند قبل دید، شک کرد که آن‌چه دیشب اتفاق افتاده خواب باشد اما نگاهش که به دست باندپیچی شده ایوان افتاد، فهمید همه چیز واقعی بود.
کمی در سکوت خیره‌اش ماند و بعد اولین جمله‌ای که به ذهنش آمد را بر زبان آورد.
- دیشب داشت چه اتفاقی می‌افتاد؟
ایوان به همان ایوان قبلی برگشته بود.
همان‌قدر محکم و سرد...
چشم‌های عاری از احساسش را به لاریسا دوخت  و کوتاه

727
380,608 تعداد بازدید
1,202 تعداد نظر
246 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • کیمیا

    ۲۱ ساله 00

    مرسی از آمنه عزیز 👍👍👍 ایوان گفت تیک تاکش یاد اون دختره افتادم که می گفت آره داره میگذره تیک تیکش😂😂😂😂

    ۱۱ ماه پیش
  • بهاره جوون

    10

    دستت دردنکنه نویسنده بی زحمت عاشقانه اش هم زیاد کن ببینیم چی میشه لاریسا هم عاشقش میشه یا نه؟

    ۱۱ ماه پیش
  • ستاره

    10

    دستت طلا نویسنده سوپرایزمون کردی بازم از این کارا بکن خوشحال میشیم همینجوری برامون پارت بذار عالی دمت گرم 😇😇

    ۱۱ ماه پیش
  • .،.،،

    00

    این انصااافف نییسسس بعد این همه وقت این خیلی کم بوودد 😭😭

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید