مارپیچ به قلم صدیقه سادات محمدی(نگار)
پارت بیست و نهم
زمان ارسال : ۵۴۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
افرا بیحرف نگاهش میکرد. مگر میتوانست لب باز کند و حتی کلمهای به زبان آورد؟ لحظهای از آمدنش پشیمان شد. ایکاش در همان بیغوله میماند و مثل هرروز، بستههای کوچک تریاک و حشیش را دست آن آدمهای خمار و منگ میداد و فراموش میکرد، روزگاری پدرخواندها ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
بهاری
20وای یعنی احتمالش هست ساغر زنده باشه؟🤔 چقدر جذاب شد داستان خسته نباشی نگار جون 🧡🏵️